فریاد که غم دارم وفریادرسی نیست
انگار که در وسعت شبهام کسی نیست
دلتنگم واین بغض گواه دل خونم
بنگر که چه اندازه گرفتار جنونم
ای عشق ببین قدرت پرواز ندارم
درخانه دل پنجره ی باز ندارم
عصریست دراین فاجعه فریادرسی نیست
افسوس که در غربت شبهام کسی نیست
دیگر همه جا سایه توطرح خیالیست
امروز که محتاج توام جای تو خالیست
:: برچسبها:
شعر,
|